1/20/2014

گفتگوی نهان

با مجتهد شبستری بعد از جلسه حسینیه ارشادش، گفتگو میکردم و از قضا، مبحثی را در آن جلسه مطرح کرده بود که مناسبت داشت با اظهار یکی از نقدهای همیشگی من به آرای او.  نقد را با او در میان گذاشتم. پاسخ او که در ذهن من نشست و حک شد و هضم شد. مطمئنم نقد من هم در ذهن او نشست و چه بسا سوال بیافریند. خاصیت گفتگو با اهلش، این است که شاید عصاره چند صد صفحه مطالعه و اندیشه فردی، در کلام رد و بدل شود و نتایج عمیقی در وجودت ته نشین کند. چیزی که هیچ گاه انفرادی و بدون بازخورد و شنیدن دو سویه، در ذهنت نمی روید.
عطاء مهاجرانی در یکی از آخرین مطالب وبلاگش، از آقا کاظم میریحیی با عنوان «سرور ما» یاد کرده و از جلسات تفسیر نهج البلاغه ایشان و یکی از هم جلسه گی های قدیمی به شدت متشرعش که بعدها با ظاهر و فرمی کاملن متفاوت در اروپا دیدارش میکند. همشهری های معرفت دوست و دین پژوه ام، آقا کاظم را می شناسند.
نازنین بابا، به شدت علاقه مندش بود و مشتری جلسات عمومی تفسیر نهج البلاغه اش. هنوز برایم آن تماشای از دور او در دو شب مانده به کوچش، از در بیرونی مسجد سلیمانیه، زنده زنده ست. هر بار که آنجا میروم و آن دیوار کناری چوبی را در نگاهم می نشانم،یاد آن تماشای دلچسبِ دور، بر دلم چنگ میزند. با آن فرم نشستن همیشگی اش که دست در پای صورت فرو کرده، خیره تماشا و شنیدن میشد و از شدت خیرگی و استغراق، سرش تکان ریز و آرامی میخورد. اتفاقی که چقدر دستمایه ناز و شوخی مان میشد.جذب سخنان آقا کاظم شده بود و چه میدانستم آن نگاه دور، از آخرین هاست...بگذریم...

امروز با آقا کاظم گفتگو میکردم. استدلال و شواهد و قرائنش را نمی شنیدم، می نوشیدم!. هر چند موافق با رای دینی ام نبود و نیست.صحبت بر سر نحوه رویکرد امام حسن با خلافت امیرالمومنین و اصلا تحلیل این رویکردها رفتارهای امامان مختلف بود و سخن من در نقد باور شایع و مرسوم شده. صحبت بر سر رستگاری و سعادت اخروی پیروان دیگر ادیان و مرام ها و به قول امروزی، دگر اندیشان شد. سخن با نحوه تفسیر و مواجهه با قرآن و بعضی آیات به خصوص کشید و .... گفتگوی دلی و معرفتی پیش بینی پذیر نیست و دقیقن همین نکته اش، سبب دلاویزی و خواستنی شدنش است. آقا کاظم، این روحانی محقق و خوش مشرب و خوش محضر، گیرایی یگانه ای دارد. چیزی که امروز، بسیار بسیار نادر در هم لباسانش یافت میشود. از من میشنوید، نیست! چه از باب خوش محضری و گیرایی، چه از باب تحقیق و تفحص و کارشناسی. امری که بیش از آنکه به لباس روحانی اش مربوط باشد، به واسطه عمری مداقه و غور و تعمق دین اندیشانه است. گفتگو با او نیز، گذشت زمان را از خاطرت میبرد. با این نظر و تاکیدِ همواره ی عارفان به شدت همدلم، که هم نشینی و همنفسی با عالمان ، اثری غریب و بی مثال دارد و به شدت بر روح و روانت موثرست. اثری که به هیچ روی، در طرق دیگر یافتنی نیست. این هم نشینی صرفن هم به معنای مریدی محض و تبعیت بی چون و چرا نیست. که اتفاقن لذتش در چالش و مخالفت و پرسشگری و استیضاح است. اما اینها هیچ کدام، به معنای خودبسندگی و بی نیاز دانی و عالم گریزی نیست. امری که این روزها، در نتیجه سخن های برخی نواندیشان و فیلسوفان(و نه البته حتمن به خاطر خواست و همت آنان بر چنین نتایجی) مذموم و فرونهادنی توصیف میشود و همراهی و هم نفسی با  معلمان، مترادف مریدی و تابعیت محض فهمیده میشود و آن را نشانه مقلدی و نابالغی و ناعالمی شخص جوینده میدانند.امری که با عقلانیت فرد گرا و محض، در تناقض است. اما به قول حافظ:

من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه/ قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

کسی که فروتنانه، تسلیم و جستجوگر حقیقت است، بارقه آن را در هر جایی بیابد، بی توجه به طعن و وجهه و مُد روز و غریبگی، باید به سویش بشتابد. به نظرم یکی از آن جاهایی که این نورها یافتنی ست، همدمی و همشنینی و گفتگو با عالمان و حکیمان است. گفتگو در این وادی، زمان را میسوزد و دلمشغولی ها را میشورد و روزمرگی ها را میبرد. صحتش را اگر میجویید، مثلن از شتابندگان به همنشینی با علامه طباطبایی جویا شوید که بسیاری شان زنده اند و از مشرب و طیفهای گوناگون فکری و دینی اند. همه در یک سخن متفق که کششی غریب و جاذبه ای عجیب، در گفتگو با علامه بود که آنها را بی اختیار مجذوب و شیفته میکرد و به ادامه سخن و دنباله گفتگو و جلسات ترغیب میکرد.