3/18/2015

تاملات اگزیستانسیل خانه تکانی..

دم دم های سال نو و عید و همزمان با رُفت و روب و خانه تکانی، زیاد این جمله و شعار نخ نما شده ی «دل را هم باید خانه تکانی کرد» و اولویت به آن است و .... از در و دیوار و مجری های بی حرف و تصنعی، شنیده میشود. یک بُعد این جمله اما، نکته ی عمیقی دارد که خیلی کم به آن توجه میشود. سهم عمده این سخن را از دکتر سروش وام میگیرم.

همچنانی که تناسب و توازن و هماهنگی وسایل خانه، خواستنی و مطلوب است، تناسب درون آدمی هم خواستنی و زیباست. اگر خود را به دو بعد کلی «نظر و عمل»، تقسیم بندی کنیم و به تماشای خود بنشینیم، عمومن کمترین هماهنگی ای میان این دو بعد کلی و زیرمجموعه شان خواهیم یافت. یعنی خیلی از باورها و ارزشی های نظری ما، کمترین هماهنگی ای با اعمال ما ندارد. خیلی از باورها و عقاید نظری ما، با خیلی دیگر از باورها و عقاید دیگر ما، همخوان نیست. خیلی از اعمال هم، با خیلی دیگر از اعمال نمیخواند. در ساحت نظر به برابری قائلیم، در بُعد عمل میدان دستمان بیفتد، روی هر چه ناعادل خودکامه است سفید میکنیم.مذهبی مداراجوییم، اما موقعیتش پیش بیاید، شمر و داعشیون پیش پایمان زانو میزنند و از استادی در قساوت، پیشانی مان را بوسه باران میکنند. نظری، قید و بندهای رفتاری را تحسین میکنیم، اما نه تفریحمان و نه عزایمان شباهتی به این قیود و رعایت ها ندارد. سکولاریم، اما ذره ای قائل به بی طرفی قبلی نسبت به آرا و مذاهب نیستیم و قدرت به دست نگرفته و نظر به رای گذاشته، میگوییم مذهب «نباید» باشد . لاییکیم، اما محرم سیاه پوش میشویم و شمع نذر کلیسا میکنیم. طرفدرا دوآتیشه ساز و کار دموکراسی برای پیشبرد اموریم،اما ذره ای تحمل رویدادن نتایجی خلاف انتظارمان از سبد رای عمومی نیستیم. در مناسبات اقتصادی، دستمان برسد از هر میانبُر رانتی و پشت پرده ای برای کسب ثروت استفاده میکنیم و از سوی دیگر، حامی موسسات خیریه میشویم و بازارچه های خیریه برپا میکنیم. هر چه فحش و لعن است نثار ویژه خواری و پارتی بازی میکنیم و از کوچکترین روزنه ای برای پارتی بازی استفاده نمیگذریم و میگوییم «کلاهت را سفت نچسبی باد میبرد» و نمیشود پارتی بازی نکرد. فلسفه اخلاق میخوانیم و هزاری زیر پاگذاشتن ملاحظات اخلاقی، خم به ابرویمان نمی آورد. قائل به نفی «اکراه در دین» و «انتخاب»هستیم، اما بشنویم آشنای مسلمانی مسیحی شده است یا بانوی آشنای چادری ای ، دیگر مانتو میپوشد یا دیگر قائل به حجاب داشتن نیست، در به زبان آوردن نامش حتی دیگر تامل میکنیم. نشر دهنده فرهنگ صلح و احترام و نیش نزدن به جان و روح آدم هاییم، ببینیم در میانمان فردی معتقد به ادای نماز و روزه داری و رعایت محرمات و رفتن به کلیسا است، نیش و تمسخرها و اُمُل گویی مان شروع میشود و توهین به معتقدات او را، پاسداری از آزادی و قداست زدایی را رفتاری انسان خواهانه تعریف میکنیم.ضد قصاصیم، حتی جرئت نمی کنیم فکر کنیم که اگر شخصی یکی از عزیزانمان را از ما گرفت، آیا هنوز ضد قصاص خواهیم ماند و حاضر به گذشت خواهیم بود؟.کنشگر محیط زیستیم و آه و دادمان برای سگ و ماهی و پوست خرس و کرم خوردن دندان های تسماح های شمال آفریقا به آسمان است، اما آدامس هم میخریم از فروشنده طلب پلاستیک میکنیم و حمام که میرویم، سد لار را یکجا می مَکیم. ساعتی پایمان به خارج از مرزها، حتی ارمنستانی باز شده باشد، شاهنامه ای از فضائل و محسنات خارجی ها میسراییم و از تمیزی خیابانها و کوچه ها سریال میسازیم، اما زباله ی خانه را «حدادی وار» از طبقه ششم  به پایین پرتاب میکنیم و جمع کردن زباله گلگشت هایمان را سوسول بازی میدانیم.

میتوانم حقیقتن مثنوی هفتاد منی از این تعارضات «نظری عملی»،«عملی عملی»،«نظری نظری» مان بنویسم.اگر خودمان را ارکستری فرض کنیم که اجزای وجودی مان، تک نوازندگان آنند، راستی چقدر موسیقی نهایی مان شنیدنی، هماهنگ و سازوار است؟ ایام عید، فرصت خوبی بر تامل بر این تعارضات و رفع و نزدیکی و تناسب هر چه بیشتر اجزاست. چون ما نه رومی رومیم و نه زنگی زنگ!. ملغمه ای هستیم از اجزای نامتناسب و ناهماهنگ... خصوصا وقتی در جامعه و دوره ی گذری زندگی میکنیم که سنت و مدرنیته، در ما معجون عجیبی متراکم کرده و ما تسلیم هر آنچه می آید هستیم و آمادگی کسب نکردیم و هویتی نیافتیم و تا میایی نام واحدی بر خودمان بگذاریم، می بینیم نامی نیست که همه این اجزا را زیر چتر خود بگیرد! 
خانه تکانی وجودی، به آن سمت بردن وجود است که بشود نامی یگانه بر آن گذاشت و بتوانیم بگوییم، من اینم. تو آنی.


No comments:

Post a Comment