5/23/2015

دوگانه ها

خیلی از دوگانه های ذهنی ما(=دایکوتومی) در تحلیل و تصور پدیده ها، سهمِ تمامی از حقیقت ندارد و فقط از خطا و نارسایی های تحلیلی ما خبر میدهد. چه دوگانه های تجربی و چه دوگانه های حسی و فلسفی و نظری.از سرما و گرما، روشنی و تاریکی گرفته تا دوگانه های تعریفی ما از شادی و غم، خوشحال و بدحال،امید وناامیدی، شادکامی و افسردگی، انقلاب و اصلاح، چپ و راست، صبر و شتابزدگی، رادیکالیسم و محافظه کاری و .... .حقیقت پابند دوگانه های نارسای ما نمی ماند. عالم حقیقت بر ما چیره است و ما در برابرش گنگ و مبهوت.خیلی اوقات، حقیقت فراتر از محدودیت های ذهنی و زبانی ما در تحلیل ها و تصورات و بیان حقیقت است.
شادی و غم را در نظر بگیرید. در بسیاری اوقات و بسیاری کسان، اگر کسی را شاد ببنیم، فرض دوگانه ما این است که او غمناک نیست. اگر غمناکش بیابیم، فرض دوگانه و سلبی مطلق ما میگوید که او شاد نیست. طرفِ مقابلمان باید یکی از این دو فرض باشد. یا شاد و بشاش، یا غمناک و گرفته. در حالی که واقعیت لااقل باطنی ما خبر میدهد که احوالات آدمی، همیشه در یکی از منازل نیست. توقفگاه های دیگری هم هست.میان این دو سرِ طیف، میانه ها و تعاریف فازی زیادی هست که ما نه غمناکیم و نه شادو نه امیدواریم و نه مایوس. ساکن و ساکت و آرام و بی تکانیم. بی موجِ بی موج. بیشتر بخواهید، به نظر من زندگی اصیل تر معنوی و ایمانی، دوام و داشتن همین حالهای میانه و سیال و بی تکان است.(23 سوره حدید)حالی که نه اغلب اوقات شادیِ بی حد دارد و نه مستمر در باتلاق زمین گیرِ غم و سیاهی و نومیدی گرفتار شده ست. شاید همان حال میانه ای که مولانا حالِ باغ سبز عشق را در آنجا میجوید که از هز دو حالت غم و شادی برترست.
باغ سبز عشق کو بی منتهاست / جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست/بی بهار و بی خزان سبز و ترست
این نکته را در سرتاسر دوگانه های تعریفی تعمیم دهید. در هر دوگانه ای، حد وسط های بی شماری است که گویای منطق فازی و درهم شکستن صفر و صدهای ذهنی ماست. چنین تعمیمی، در خیلی اوقات، ذهن ما را از محدودنگری و نارسایی در ترسیم و تحلیلِ واقعیت ها میرهاند و در ارتفاع بالاتری در فهم و تحلیل مینشاند.

No comments:

Post a Comment