11/30/2015

جهانی فکر کنید، محلی...

بیچاره انسان مدرنی که جهانی فکر میکند،
اما بیشترشان جهانی،نمیتوانند عمل کنند!
چه خواستنی و چه توانستی و چه زجر نتوانستی!
هویت ما تابع فهم این نکته است که «ما در بین چه دیگرانی ایستاده ایم».دیگرانِ متفاوت، تعریف میکنند که هویت متمایز و ویژه ما چیست. یکی از مولفه های خودشناسی ما هم،فهم این نکته است که «ما در کجای جهان ایستاده ایم».جهان شناسی ما تعریف میکند که ما نسبتمان را با آن معین کنیم. انسان پیشامدرن، بسته به توان سیاحت فیزیکی و عملی اش، جهان را میشناخت. میدانست مثلا در سرزمین مصر دنیا آمده است. از سرزمین های دیگر هم نامی و بعضا توصیفات کُلی ای خبر داشت. این دانستن های خلاصه و به ندرت حاصل مشاهده فردی،از نظر ذهنی چندان جهان او را نمی گسترد. از نظر ذهنیِ هرروزه و هرجایی او، وسعت جهان او شهر و دیار خود بود. او «محلی» می اندیشید. به تبع آن،«محلی» و local هم عمل میکرد. و باز هم به تبع مهمتر آن رضایت یا نارضایتی،مسئولیت یا بی مسئولیتی و ... ذهنی و عملی اش متوقف به مرزهای همان جهان محلی اش بود. اما انسان مدرن، این کره خاکی که سهل است،مرزهای ذهنی و هستی شناس او،او را در ذهن خود میشکند. او میداند که در این هستی،ذره ای هم نیست.جهان خاکی اش هم،نه قاره اش،نه کشورش،نه شهرش،نه محله اش، بلکه کل زمین است. او دیگر شهروند جهانشهریست که قدر یک دهکده کوچک شده است.همه اینها را گفتم که بگویم،به شخصه این وجه فراخ دنیای مدرن را، سالهاست از «بستر وب»، تجربه میکنم. و البته همه مان لمس میکنیم. اما اختلال و تعارض جدی ذهنی و عملی ای هم که من مدتهاست تجربه میکنم و رنج و سوهان روحی می بینم،از همین جا آغاز میشود. که به نظرم محدود به من هم نباشد. این جهان کوچک شده و از طرفی بزرگ شده!، ذهنیت محلی ما را خاکشیر میکند!. ما بی آنکه بخواهیم،شهروند جهانیم. مسائل و مشکلات و شادیها و غم های ما،جهانیست. و نه محلی. داعش و داعشیان را خیلی از من و شما،نه دیده ایم و نه خواهیم دید.رنج های فلسطینیان را اغلب ما از نزدیک نخواهیم دید. خودسوزی دستفروش مصری یا دستفروش آبادانی از فقر را صرفا شنیده ایم.زندان رفتن کی و کدام آزادیخواه را تنها میخوانیم. یعنی از حیث فیزیکی و تنی،ما با انسان مدرن تقریبا برابر و محدودیم.بیشتر عمرمان یکجانشین بودیم و خواهیم بود.اما از نظر نظری،اما و واویلا از نظر نظری،ماجرا اصلا قابل مقایسه نیست. تعارضی که میگفتم اینجاست. شعاری تجاری امروزینی را خطاب به مدیران مدرن، حتما شنیده اید.به اشتباه هم آن را منتسب به بیل گیتش میدانند و میگویند.«جهانی فکر کنید،محلی عمل کنید».think globally,act locally !. اما این شعارها به درد همان پنل های پول جو و لافهای تجاری سطحی میخورد. عمیقتر که فکر کنیم،تعارضی را که به شخصه من به شدت با آن درگیرم رخ میدهد. نمیشود جهانی فکر کرد،و محلی عمل کرد.نمیشود. سرچشمه عمل، نظر است. وقتی جهانِ فکر، کمترین مرزش کره زمین شده است. چطور میشود عمل از آن تاثیر نپذیرد. جمله ی چند خط بالا را تکرار میکنم. «وقتی جهانی فکر کنیم، عمل محلی خاکشیر میشود!».چطور؟! محلِ محدود و عمل کوچک محلی، مایی را که جهانمان وسیع شده است،سیراب نمیکند. شاید شهرمان درگیر آلودگی های خاک و هواست. اما خبرداری و دغدغه و التهاب فکری ما، گرم شدن کل کره زمین است. گازهای گلخانه ای «کل کره زمین»است. آنوقت،عملهای محلی به چشم ما کوچک می نماید. چرا که در نسبت با آن وسعت جهانی،هیچ اند. این است که عمل محلی ای که شاید پیشتر ما را دلگرم میکرد،راضی و خشنود و سیر میکرد،حالا در زمین جهان فکری ما گم میشود. ریز و خرد است. حالا ما در پس خیالمان دلمان میخواهد« جهانی فکر کنیم و جهانی عمل کنیم»دو کفه ترازوی جهان فکر و عمل،میزان شود. ولی وقتی غالبا این در واقعیت امر ممکن نیست، تعارض ساحت ذهنی و عمل موجب میشود که خیلی وقتها معضلات محلی مان را با دیده تحقیر و کوچکی اصلا نبینیم. به شخصه بسیار پیش آمده که مثلا من در خیالم به فکر حل بحران و آشوب داعش بوده ام،اما حوصله و میلِ حل معضل مجتمع مسکونی مان را نداشته ام و بیخیالش بوده ام. گویی من به ناگواریهای بزرگتر جهانی ای مشغولم که ناگواریهای خرد محل سکونتم خیلی پیششان حقیر است و من خودم را باید خیلی شماتت کنم که آن را رها کنم و این را بچسبم!!در حالیکه واقعیت جاری و اولی من، مشکل مجتمع مسکونی ام است تا داعش.تا بوکوحرام!.تا زلزله ژاپن.تا انتخابات آمریکا. همین الان که اینها را میگویم،از منظر آن غول! به نظرم می آید که،«شایدی»، پشت اصطلاح واقعیت جاری جمله قبل بگذارم!. آیا واقعا انتخابات آمریکا مسئله ای اولی برای من نیست؟. انسان دیروز،اگر جهانش به اندازه من وسیع بود، او هم اولویت هایش مثل من نمیشد‌؟؟ عملش هم جهانی نمیشد؟! ما دیگر نمیتوانیم جهانی فکر نکنیم. چون جهان فکرمان،جهانی شده است!با امر کوچکی طرف نیستیم.حالا تکلیفمان با عمل چه میشود؟این تعارض های آزارنده و ناخشنودیهای و ناسیری عمل محلی را چه کنیم؟کدام عمل،ما را از ملالت بیرون می آورد؟ما وجودا، تشنه ی عمل های ملالت زداییم. اما با این وضع،عملهای محلی دیگر، ملولی بی عملی ما را مرتفع نمیکند!همانی که حافظ هم،دل پُری از آن داشت! اما خوش به حال او،که عمل شیرازی اش،از شر ملالت میرهاندش!خوش به حالش! ما که عمل کره زمینی مان هم در هستی کوچک می نماید! چرا که به عینه و ذهنی هم،کوچکی اش را می یابیم و میدانیم!

No comments:

Post a Comment