4/01/2015

آسمانِ بسته...

گاهی درهای آسمان بسته است. یا شاید چشمهای ما کم سو میشود و تاریک و نالایقِ دیدن. هر چه هست، این زمین خاکی نچسب و محدود و نامانوس، باید حتما دریچه های آسمان را داشته باشد تا ارزش و تحمل زیستن داشته باشد. وگرنه، هر نفس ات، دانه دانه، در ادای تکلیف زنده ماندن تو جان میکَنند و در و دیوار مجاری نفست را ناخن میکشند و بالا می آیند. میدانیم آسمان همیشه استعاره از معناست. وگرنه معنا، و آن معنای معناها، آن جانِ جان، همه جا هست و هیچ جا نیست. در آن آبی های آسمان فراغت و آسودگی و رهایی را در ما تداعی میکند. همانهایی که دستان خواهش ما نگفته، همیشه در پی آنهاست  و هر کجا نسیمی از آن بو مشام برسد، به آن سو میل میکند. درهای بسته آسمان، تلخ ترین کشف و حس ما از بودنمان در عالمست. در آن لحظات و ساعات، که اگر ادامه دار باشد، به ماهها و روزهای قد میکشد، کُل این عالم در درون ما تحقیر میشود. کُل این عالم ، برای ما تنگ میشود و دیواره هایش به سویمان قدم برمی دارند و جلو می آیند. به قول سایه:

چه فکر میکنی
که بادبان شکسته
 زورق به گِل نشسته ایست زندگی...
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و زمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت...
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابری تیره ای گرفته سینه ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود


همه این تجربه ها، در درون ما برقرارست. در بیرون هیچ اتفاقی نیفتاده است. همه چیز، عینِ قبل است. تنها ترجمه این عالم، در ما دیگرگون شده. تجربه ای که درها را بسته می بیند و دستها را ناتوان و چنگ ها را بی حاصل از صید. اشتیاق و هجر، شوق و وصل، تنگی و گشادگی، تمنا و توان، همه چیز در هم می آمیزد و توانایی تفکیک از بین میرود. شبیه سیلابِ پس از باران های تند، که همه چیز در راه را با خود برمیدارد و می برد. فقط یک چیز را میدانی. نگاهت منتظر لحظه وصال و بسط و فراغت و رهایی و غنود و عشقی دلارام است. رهایی و فراغتی و حسی، رها از هر آنچه محدودت میکند و دستانت را به مرزهای بیمرزی میرساند. می بردت به سبزه زارهای بی نام و نشان، بی کمین و تهدید، که میتوانی پس از ماهها و سالها، خودت باشی. خودت بشوی. خودت را دیدار کنی. در آیینه وجودت. راستی همیشه، در آیینه بازی ، در تقابل دو آیینه است که آن اتفاق مبارک می افتد. آن برخورد و پرتو درخشان، حادث میشود.

No comments:

Post a Comment