4/14/2015

گفت و گویی دارم ، من با خویش

هميشه وقتي سخن از گفت و گو میشود، از گفت و گوهای «من» و «تو» یا «ما» و «آنها» سخن گفته میشود. کتابها و گفتارها و نوشتارها همیشه معطوف به مفاهمه های متقابل و دو طرفه است. تا به حال کمتر دیده ام که از گفت و گو های درونی کسی سخن بگوید. عمده ترین معضل و سد گفت و گوهای میان فردی، رخ ندادن مفاهمه است. اینکه من از یک چیز و از یک منظر سخن میگویم و تو چیز دیگری میفهمی و ادراکت از سخن من بی ربط به مقصود من است. گفت و گوهای درونی اما، چنین سد و فقدانی را ندارد. من در اوج شفافیت، میفهمم مقصود خودم چیست و در اوج این زلالی ادراک، میتوانم سخنم را تحلیل کنم، سبک و سنگین و نقد و تایید کنم. البته همه اینها بسته به این است که هر چه بیشتر بتوانیم از خودمان فاصله بگیریم و بنشینیم طرف مقابل خود و خودمان را خطاب قرار دهیم. اگر هیچ هنری نداشته باشم، از این بابتِ ناخواسته و ذاتی، همیشه در حال گفت و گوی درونی ام. آنقدر که بسیار پیش می آید، بیخبر و بی حواس، بروز بیرونی می یابد و با خودم حرف میزنم. همین امشب بلند بلند واگویه میکردم و داشتم حرف میزدم، که یکهو به خودم آمدم که دیدم دختر و پسری، گیج و متعجب و پرسشگرانه دارند نگاهم میکنند! . خودم را سریع جمع کردم و به کوچه علی خانِ چپِ مارکسیستی زدم! همیشه سعی میکنم پرسشی را جلوی فکر مقبول خودم، از منظر دیگری ای درونی، بنشانم و و بعد دوباره بازگردم و از دریچه خودم به خودم جواب بدهم. صفت این گفتگوها، نبود کمترین سوء فهم است. عیبش آنجاست که تنها در گفتگوهای بیرونی است که حقیقتی زلالتر،زاییده و آفریده میشود. حقیقت در زمین مفاهمه و دیالوگ چهره می نماید.در مونولوگ های تنهای درونی هر چقدر هم مهارت و تمرین از خود جدا شدن کرده باشی، باز هنوز خودت هستی و دریچه و منظر تماشایت. 
گفتگوی درونی، یک ویژگی دوپهلوی دیگر هم دارد و آن وسعت یافتن درونت است. این وسعت یافتگی و ورزیده شدن مونولوگی، که لازمه تمرین واگویه کردن است، از یکسو توانایی و گنجایشت را مدام برای همکلامی درونی افزایش میدهد و این خوب است. یک بدی هم دارد. خودبسندگی ای عمیق و عمیقتر.اینکه پس از مدتی، خودت برای خودت بس می آیی و تشنگی به گفتن و شنیدن را، خودت سیرابی میدهی. یعنی دیگر نیازی به گفت و گو و مفاهمه با دیگری ای حس نمیکنی و این خطرناک است. مدام پیله های بیشتری را پیرامونت می تند و دیگران را از تو و تو را از دیگران جدا میکند. این تنهایی خودبسنده، میتواند به تعبیر سنایی فلک پیما باشد، اما نه همیشه و نه لزومن به سوی فلک!

No comments:

Post a Comment