4/21/2015

زکاتِ رنج

هر رنجی، تجربه و تصویرِ ملموس و زنده ای از خود در ما جا میگذارد. از طرفی کمتر رنجیست، که همیشگی باشد و اوج و فرود نداشته باشد. وقتی رنج ها خفیف شدند و ما را از لگدکوب کردن خلاصی دادند، تداعی و تجربه شان میتواند بستری بر همرنجی با آدمیان دیگر شود. وقتی که آنها را مبتلا به درد تجربه شده ی خود می یابیم. آن وقتست که از موضعی همدلانه و صمیمانه میتوانیم به یاری جانشان بشتابیم. یاری ای که نه فارغدلانه، بلکه در اوج هم فهمی و همدلیست. همچون معتادِ رها شده ای که میداند و میفهمد که یک معتادِ همچنان، چگونه حالی دارد.
کافیست دردمندی های خودمان را به یاد بیاوریم و تصور کنیم که همدلی ای صمیمانه در آن اوقات، چقدر بار از دوشمان میتوانست بردارد.آن وقتست که در ادای زکات رنج! خود بخل نمی ورزیم  و برای دیگریِ دردمندِ هم جنس با درد دیروزِ خودمان، بذل یاری و همدردی میکاریم.

اگر همچنان یادمان باشد رنج ها چه طعم تلخی داشتند. اگر یادمان مانده باشد، انسان بودن به خور و خواب و شهوت محصور نشده ست.

No comments:

Post a Comment