12/31/2013

فراق، سه سال شد و باور، هنوز نیست

سالگرد شبانه رفتنِ هنوز ناباورانه ات، سالگرد آن لحظه های سنگینِ بهت و فراموش نشونده ، مصادف با وفات و شهادت دو تنی شده ست که اگر بودی، سرزنشم میکردی که با حضور و پررنگی نام آن دو بر این روز، از من مینویسی؟ از من میگویی؟
 آن پیامبر بزرگ که رفت، با آن همه مهابت و تاثیر، از پیش خدا گفته بود که اگر محمد ص بمیرد یا کشته شود،شما به گذشته خود بازمیگردید؟

و محمد، جز فرستاده‏اى كه پيش از او [هم‏] پيامبرانى [آمده و] گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمى‏گرديد؟ و هر كس از عقيده خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمى‏رساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد.(آل عمران/144)

رفتن و دوری غمی سردنشدنی دارد. آن دلهایی که بند هم بوده اند و مرگ، آن بند را از درک تن های دو طرف گسسته است، میدانند و میفهمند تازگی و گداختگی همیشه آن غم،چه طعم تلخ و سوزناکی دارد. غمی که آنگونه علیِ تنها را به مزار مرادش میرساند و در انبوه جفای یاران، واگویه ها و دغدغه ها و دلگیری های نابش را با محمد ص قسمت میکرد. اما چه باید کرد...در حضور این غم دیرپا، ادامه مسیر و مرام هم واجب و فرض ست و محکومیت به زندگی کردن  پرتوان،برقرار...

نازنین بابا، آن پیامبر راستین و نرمدل و رازدان،آن نوه صبور و سردار تنهایش، اصلن کل پیکر دینی و وحی که آنان خادم و دلبند آن بودند، همیشه و مثل همیشه ی تاریخ در زیر دست و پای بهره برداری قدرتمندان، کژفهمی روحانیون عافیت جو و اقتدارطلب ، مصادره به مطلوب، بی انصافی دشمنان و جهالت دوستان، هوس و مرض ها و غرض ها ست. هر چند که خود خداوندِ پشتیبان، خودش تضمین حفاظت کرده اما، مثل همیشه ی گفتگوهایی که با هم داشتیم عجیب و حیرت انگیزست که هنوز با این همه دوستی خیانتکارانه و خیانت دشمنانه، نام رسول اکرم همچنان درخشنده ست و نه فقط دوستداران بی تحقیق  و جزم اندیش خردگریز، بلکه دل بسیاری محققان خردورز و غیب باور را نیز در بند خود میکرد و میکند و خواهد کرد. در این بین، تنها وظیفه میانه روهای اندیشه گرا و غمخوار بسیار سنگین است و بس. که در این همه هیاهو و غوغا و سنگ اندازی و ناآرامی، شجاعانه و محققانه و «مستقل» و «بی چشمداشت و نیاز به قدرت»، نظر و فهم و عقیده خود را اعلام کنند و در بین دیگر سخن ها، سخن خود را به جامعه عرضه کنند.که بدون شک، بی اجابت نخواهد بود. اجابت از سوی آنانی که در نبود این ندا، محروم از این کالای گرانبها خواهند بود.

کاش بودی که این گفت های یک نفره، باز گرمی گفت و گو میگرفت و تو هم میگفتی. تشنه آن گفتن ها و شنیدن های مشترکم بابا...
.
...خدایا، یاد مرگ را، یاد زندگی کردن را، در خاطر ما زبان بازان غافل بیاویز ، آویختنی مستمر.


No comments:

Post a Comment