12/11/2015

تاملات قرآنی.نحل.39

نحل (چهار)، آیه 39

پیشفرض های هستی شناسانه، برخلاف آنچه برخی به واسطه دور بودن از ماجرا، فلسفه بافی می خوانند و آن را بیکاره و بیهوده در زندگی میدانند، میتواند تکلیف ما را با خیلی از مفاهیم و معضلات عملی مان روشن کند و آرامش و طمانینه ای نصیب ما کند.نظر که تصحیح شود، عمل بیشک از آن متاثر و رام میشود.کسی مثلا جریان تاریخ را همیشه به سمت تکامل و صلاح و خیرِ بیشتر میداند. یا کسی به ضدش. یا کسی آن را ادواری میخواند. هر کدام از اینها، در زندگی عملی، با این تصورشان به مصاف حیات میروند. یا با آن بیشتر کنار می آیند، یا با برخوردن به تناقض هایی با واقعیت کلنجار میروند و یا بی تفاوت میشود و کثیری نحوه مواجهه دیگر. همه این دودها از آتش معرفت های نظری و پیشینی ما بلند میشود. یا بگویید چیزهایی که ما حقیقت می دانیمشان. هر چقدر این حقایق،شسته رُفته تر شوند و برای کسبشان زحمت کشیده و پیراسته از غیرحقایق باشند، ما با ساز عالم کوک تریم. مقصود از حقیقت اینجا، همان تعریف «انطباق با واقع» است. تصورات نامنطبق با واقع (=غیرحقایق) ما را در دوْر آزارنده ای از یقه گیری و چالش با هستی می اندازد. چون هستی پابند تصورات خودساخته ما نمی ماند و قراری بر این ندارد که خود را با بافته های ابری ذهن ما هماهنگ کند.این نکته شاید مدلول آن سخنی ست که از مسیح ع نقل کرده اند که :«حقیقت، شما را آزاد خواهد کرد»(یوحنا/باب 8، 33) آزادی از تنازع ها و کشکمش های غیرحقایق.
از حقایق واقع و جاری این عالم، «اختلاف» به طور اعم در کل هستی و به طور اخص در بین انسانهاست. هر چقدر موضوع اختلاف، جدّی تر باشد، عمق اختلاف بالفعل هم بیشتر میتواند بود. اختلاف، واقعیت پاک نشدنی و مقدر و ذاتی و حکمتی این عالم است.(مائده،۴۸)حال در برابر این واقعیت بی اجتنابِ اختلاف، تبیین و تصور ما چیست؟ انتظار ما چیست؟تحلیل ما این است که وحدت نظر و عمل، یکپارچه شدن همه آرا و عقاید،یکرنگ شدن همه آدم های چند رنگ، شدنیست؟؟خیالی نشدنی و خلاف ذات مقدر هستی؟!گر پاسخ ما آری باشد، پذیرش ما در باب واقعیت اینهمه اختلاف سخت و تنگ خواهد شد. چه بسا گمانه زنی و توقعمان هم رفتن به سمت و سوی وحدت و یکرأی شدن همه باشد و انگ مان، متوجه صاحبای رای مختلف. اما اگر پاسخمان نه باشد، هاضمه مان برای قبول اختلافها گشوده میشود. آن را جزئی از واقعیت های جاری و اجتناب ناپذیر این عالم میدانیم. در پرانتز این را بگویم که (آیا این گونه ی دوم و قبول و تبیین اختلافها و تکثرها، به نسبی انگاری صدق ها هم باید برسد؟ یعنی بگویم، همه مختلفند، واقعیت و حکمت هستی اختلاف و تنوع است، پس همه سهمی مساوی از «صدق» هم دارند؟ یعنی متفاوت میگویند، پس مساوی، درست هم میگویند؟؟ از مقدمه حقانیت اختلاف، حقانیتِ مساوی همه رای ها را هم میتوان گرفت؟ گویا باید تفکیکی بین این دو موضع قائل شد. فرش هستی ذاتا اختلاف برانگیزست، اما این به معنی تاریک بودن مطلق حقیقت نیست. اختلاف رای هست، اما اختلافِ سهم از حقیقت هم هست. از اختلاف رای، به تساوی صدق و نسبیت رای ها رسیدن، مغالطه است.)

این اختلافها دو دسته اند. تکلیف دسته ای میتواند تا حدودی در همین اکنون، معلوم شود. تا حدی نزدیک به قطعیت.یعنی قرینه هاییست که سنگینی درستی یکسو را عیان میکند. اما دسته ای دیگر نه. تکلیف و نتیجه ی قطعی شان معین نمیشود. دقت شود که منظور از «معلوم شدن تکلیف»، اذعان وجدانی و غیرقابل کتمان صاحبان رای های مختلف بر درستی یکی از رای هاست. یعنی مثلا دادگاه خیالی ای را فرض کنید که هر دو سوی دعوا، حُکمی را از قاضی ای بشنوند و «ببینند» که نتوانند سر فرو نیاورند و پیدا و نهانشان بر درخشش صدق رای درست تر، گواهی دهد و چشم و زبانشان برای ادامه ی اختلاف و اصرار بر موضع خود از کار بیفتد. فرض کنید اینطور بشود! مقصود از معلوم شدن تکلیف این است. نه آنکه یک طرف، به زور یا تهدید یا نمایشی از موضعی که همچنان درست میداند، دست بر دارد. گویی نوری سرتاسر محیط را فرابگیرد، که چشم کوران را نیز بزند. حال در این موضوعات مهم و بنیادین مختلفٌ فیه، یک چنین استعاره ی تعیین کننده ی تکلیفی، در این دنیا و هم اکنون رخ خواهد داد؟؟ تاریخ و دیروز گواهی میدهد؟ امروزِ ما گواهی میدهد؟؟ سرسری ترین نگاه و تاملی نشان میدهد که خیر. ظرف این عالم، گویا همیشه سرریزِ اختلافِ بی اختتام بوده است. اختلافهایی که به «معلوم شدن تکلیف»آنچنانی که وصف شد-به معنای داوری روشن و تاییدِ رای صادق تر و مورد قبول تامّ طرفین- نمیرسند. اختلاف، بر وزن باب افتعال از ریشه «خَلْف» به معنی پشت سر، ضد جلو و پیشاروی-قدّام- است. وقتی به باب افتعال میرود، معنای مشارکت میدهد. یعنی طرفین، مشترکن با هم اختلاف می ورزند و راهی و روشی غیرشبیه و غیر از هم برمیگزینند. وقتی اینگونه است، اگر قائل به پرت و راکد نماندن و بی حکمت نبودن اختلاف رای های باشیم،یکجا باید این اختلافها داوری شوند. روشن شوند. تبیین شوند. پرچم رای حق و صدق تر برافراشته شود. پرده های نامعین کنار رود و گفتگوهای «از پس پرده» تمام شود.آنوقت وقتی موضوع این گفتگوهای مختلف و راه های غیرشبیه، خودِ ادامه داشتن یا نداشتن زندگی پس از مرگ باشد، که خودش هم در صورت بودن، قرارست محمل تعیین تکلیف اختلاف ها باشد، اهمیت اختلاف و داوری دو چندان میشود. البته گویا تعیین تکلیف اختلاف در موقعیتی ست که اگر قضاوت و تعیین تکلیفی انجام شود، خودش حکم به صدق رای آنهایی بوده است که قائل به زندگی پس از مرگ بوده اند.زندگی ای که یکی از وجوهش همین تعیین تکلیف انتخاب بود. همچنین نه به ذات اختلاف مذموم است و نه وحدت ، ممدوح و اخلاقی. اختلاف بر سر حقیقت ممدوح است و وحدت بر ناحق، مذموم. ابتدا از محورها باید پرسید تا حول آن محورها. انبیاء مُبشر و انذاردهنده، خود اولین اختلاف افکنان در صف امت واحده بودند! اما اختلافی بر مبنای حرف و دعوتی حق. پس اختلافی ممدوح، برای تشکیل وحدتی ممدوح، بر علیه وحدتی قبلی و مذموم.(بقره/213)(همچنین رجوع شود به سخنرانی مصطفی ملکیان«حسین، و زندگی همه جا،همه وقت»،محرم سال 1394)

در قرآن یکی از مصادیق جدی این اختلافهای عمیق، اشاره و بازذکر جدالها بر سر بود و نبود رستاخیز، البته با کیفیتهای اختلافی متفاوت بین مومنان و منکران است. (35 و 37 سوره مومنون، 7 سبا، 25 مُلک) البته بخش بی تفاوتی هم هستند که اصلا به این مهم نمی اندیشند و از بود یا نبود، صدق یا عدم صدقِ خبر این اتفاق عظیم اعراض میکنند.(آیه 67 و 68 ص)از دیگر مصادیقی که قضاوت در باب اختلافها را در قرآن حواله به قیامت میکند،(گناهکار تر بودن 164انعام)(اختلافهای به حکمت آزمایش 92 نحل)(مناسک و اعمال 69 حج)(نزاع اعتقادی یهودیان و مسیحیان 113 بقره)( درون قومی و اعتقادی بین بنی اسرائیل 93 یونس،25 سجده،17 جاثیه)( حکم سَبْت(ممنوعيت صيد ماهی در روز شنبه) 124 نحل)(شفاعت و تقرب به خدا با بت ها 3 زمر) است.

در این جا اما یکی از شئون قیامت از منظر قرآن، روشن سازی نتیجه این اختلافها در باب رستاخیزست. همان تعیین تکلیف، با آن اوصاف. «لام» در « لِيُبَينَ»، لام تعلیل و غایت است. یعنی یکی از غایات و علت های بودن قیامت، تببین اختلافها و معلوم کردن غلط گویان است. وگرنه اختلافها در دنیا، نامعین باقی مانده اند و نوری معین کننده بر نتیجه آنها نتابیده است. یکجا گویی باید باشد تا نتیجه برای همه طرف های اختلاف معین شود.ما از اختلافهای حل و روشن نشده در پیش از مرگ، به صدقِ ملجا و بایستِ بودن جهانی پس از مرگ میرسیم که این اختلافها در آن روشن شود.در روزی آشکار که حاکمی مقبول الطرفین، حکم صدق را نه به صورت قراردادی دنیایی، بلکه حقیقی و به صرافت و گواهی جانها، میراند و چه موافق و چه مخالف، چه پیروز و چه شکست خورده، چه سعادتمند و چه نگونسار،آن را می یابند و معترف میشوند و از ردّش ناتوان می مانند. به تعبیر شگفت و جمله ی تامل برانگیز استاد محمد تقی جعفری «معمای حیات قابل حل نیست، مگر اینکه ابدیت در برابر آن باشد»!

No comments:

Post a Comment